علاوه بر تناسبی که بین زبان مبدأ و مقصد از لحاظ زبانی باید وجود داشته باشد، ترجمهی طبیعی باید از لحاظ بافت (context) نیز بین زبان مبدأ و مقصد، هماهنگی موجود باشد. مسائل ترجمه صرفاً منحصر به مسایل لغوی و دستوری نیستند بلکه جزئیات دیگری از قبیل لحن و وزن جمله (ریتم) نیز وجود دارند که در نظر نگرفتن آنها می تواند ترجمه را از تناسب طبیعیاش خارج سازد و به قولی چسبیدن به واژهها و یا به عبارت دیگر توجه صرف به واژهها، چه بسا روح ترجمه را بکشد.
ترجمه طبیعی واقعی (از نظر مخاطب، زبان و context) را از جنبههایی می توان بر حسب مواردی که باید از آنها اجتناب شود، تعریف کرد، تا اینکه چیزهایی که باید به آنها پرداخته شود. به سخن دیگر، برای طبیعی جلوه کردن ترجمه، بعضی از لغات و ترکیبات، نباید وارد بافت خاص ترجمه شود، زیرا وجود برخی از ناهنجاریهایی که در ترجمههای موفق هرگز وجود ندارد سبب می شود که خواننده بلافاصله متوجه شود که مترجم، از شناخت مفهوم دور شده است. برای مثال به کار بردن لغات مستهجن در متنی که قرار است موقّرانه باشد، بسیار نابجا جلوه خواهد کرد و در نتیجه کاملاً ترجمه را از حالت طبیعی خارج خواهد ساخت. برای مثال کلمات کلیه، کبد، ادرار و سینه، را مثال زد که کلماتی هستند که مختص بافت پزشکی هستند و چنانچه در بافتهای غیر پزشکی لازم شود که بکار روند معادلهای دیگری از جمله قلوه، جگر و ... دارند. اما با اینحال کلمات مستهجن معمولاً مشکل کمتری برای مترجم ایجاد میکنند تا slang ها و عبارات محاوره ای. چون کلمات مستهجن خیلی واضح و مرزهای مشخصی دارند ولی slang ها و عبارات محاوره ای، زیاد واضح نبوده و مرز مشخص ندارند.
استنلی نیوتن، با مسئلهی سطوح مختلف واژگان، در کتاب خودش، این مسئله را تحلیل می کند و سطوح مختلف واژهها را در زبان (زونی ) نشان می دهد و آشکار میکند که کلمه (ملیکا) که معادل کلمه (امریکن) است، در مراسم مذهبی این قوم بکار نمیرود، زیرا وصله نامناسبی جلوه خواهد کرد، بلکه در چنین مراسمی و یا در صحبت از چنین مراسمی چنانچه لازم شود، کلمه (امریکن) را به کار نمیبرد، بلکه از معادل استفاده می کند که بطور تحت اللفظی معنای (کلاه پهن) دارد، زیرا، برای زونیها، به زبان آوردن کلمه ملیکا در مراسم مذهبیشان (مقدسشان) حکم این را دارد که کسی در یک چنین مراسمی دیو آورده باشد. برای مثال، می توان گفت که معنای کلمه خوابیدن و خفتن و لالا کردن یکسان است. اماّ، هرگز نمی توان گفت که مثلاً آقای فلان شخص (شخص مهم) در دفتر کار خود لالاکرده است بلکه لغت مناسب در اینجا خفتن است.
نام آواها را نیز، بعضی از زبانها، در طبقه slang ها قرار میدهند (وِز وِز – شُر شُر- تِق تِق). در برخی از زبانهای آفریقایی، بعضی از ترکیبات شدیداً مقلّدانه (از صدا)، که (یوفون) نام دارند، بعنوان معادلهایی در بافتهای سنگین و موقرانه کنار گذاشته شده اند. به سخن دیگر این نوع نام آواها را در ترجمه متنهای سنگین، بهکار نمی گیرند. بدون شک، برخورد نامناسب و توام با انتقاد هیأتهای تبلیغی مذهبی که از اروپا به قارهی آفریقا رفته اند سبب شده است که خیلی از بومیان و اهالی آفریقا از بکاربردن این نام آواها، که گاه واقعاً کلمات بسیار زنده و رسایی هستند، اجتناب کنند. با وجود این، در برخی از زبانها این کاربردهای نام آوایی نه تنها بسیار پیشرفته و تکامل یافته هستند بلکه برای هر نوع سنی ضروری و کارگشا هستند.
برای مثال زبان (وا اِ وا اِ)، زبانی که در گینه بریتانیا رایج است، این نوع ترکیبات نام آوایی را بسیار زیاد بکار میگیرد و بدون استفاده از آنها به سختی می توان لحن عاطفی پیام را ادا نمود، زیرا، آنها عوامل اساسی نگرش گوینده یا نویسنده نسبت به وقایعی است که آنها را نقل می کند. به عبارت دیگر، به کاربردن نام آوا در این زبان، نوع دید عاطفی نویسنده را نیز برای خواننده روشن میکند. بعضی از مترجمان در اجتناب از بکار گرفتن کلمات مستهجن و slang ها موفقند، اما، چه بسا برخی از اینها از آن سوی بام پرت می شوند. اینگونه مترجمها معمولاً عبارات ساده و گاه محاورهای زبان مبدأ را به زبانی تبدیل می کنند که شبیه متون سنگین و تخصصی از کار در می آیند. در چنین ترجمههایی از ظرافت و طبیعی بودن چیزی برجای نمی ماند.
بی تناسبی زمانی، نیز یگی دیگر از مواردی است که سبب می شود تناسب بافت به هم بخورد. برای مثال مترجم کتاب مقدس به زبان انگلیسی که در برابر اصطلاح زنگ آهن، اکسید آهن به کار میبرد از لحاظ علمی کار نادرستی انجام نداده اما کار او به دلیل عدم تناسب زمانی نادرست است.